کد خبر: ۷۴۷۰
۱۴ آذر ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۰

مغازه‌دار قدیمی قرنی و پهلوان کوچه هشت‌آباد

ابولقاسم عرب‌زاده چراغ یکی از اولین مغازه‌های خیابان قرنی را روشن کرده است، او در نوجوانی به دلیل قدرت بدنی بسیار خود به پهلوان کوچه هشت‌آباد معروف بود.

«مربای بالنگ برای دعای ندبه با تخفیف ویژه»؛ همین جمله روی شیشه مغازه قنادی آقای عرب‌زاده کافی است تا توجه مردم را جلب کند و همین جمله ما را هم به گفتگو با او تشویق می‌کند. به‌ویژه اینکه سه‌کیسه بالنگ هم پشت شیشه خودنمایی می‌کند و اشتیاق ما را برای دانستن از این مربای ویژه دعای ندبه بیشتر می‌کند.

اینجا در مغازه قنادی آقای ابوالقاسم عرب‌زاده، درباره ۷۰ سال سابقه کاری این مرد پرتلاش و خستگی‌ناپذیر خیابان قرنی می‌شنوید. کسی که چراغ یکی از اولین مغازه‌های خیابان قرنی را روشن می‌کند و کسی که در نوجوانی به دلیل قدرت بدنی بسیار خود به پهلوان کوچه هشت‌آباد معروف بود. با ما همراه باشید.


اعدامم کنید!

شربت سکنجبینش حرف ندارد. با رسیدن به پایان صحبت‌هایش یک لیوان شربت خنک برایمان می‌ریزد و تمام تعریف‌هایی که از این شربت کرده بود برجانمان می‌نشیند.

بعضی از اقلام این مغازه را خودشان در کارگاه پشت مغازه تهیه می‌کنند و کیفیت بسیار خوبی دارد. یکی همان مربای بالنگ و دیگری شربت سکنجبین است که به گفته آقای عرب‌زاده دوای کم‌خونی، یبوست، چربی، قند و ... است.

او با همان لهجه شیرین خود می‌گوید: قول شرف می‌دهم که اگر کسی از این شربت روزنانه دولیوان بخورد آن درد‌ها به سراغش نمی‌آید یا اگر در بدنش وجود دارد، برطرف می‌شود. کی‌خندد و می‌گوید اگر شربت سکنجبین من تاثیرگذار نبود، اعدامم کنید. اگر یک دانه عیب در بدن کسی باقی ماند، من جوابگو هستم.


خٌم‌ها تلق تلق می‌شکستند

۷۰ سال سابقه کاری دارد. سال‌ها کارکردن و زحمت‌کشی دوحس کاملا متفاوت در آقای عرب‌زاده ایجاد کرده است.

از یک طرف می‌گوید از شنیدن سرنوشت من گریه‌ات می‌گیرد و اگر سرگذشت مرا یک منبری برای مردم بگوید، همه را به گریه می‌اندازد. از طر فی حس خوبی از توکل‌کردن به خدا دارد. اینکه هیچ‌گاه خدا او را به حال خود وا نگذاشته است.

پشت دخلش می‌نشینیم و سرگذشتش را برایمان بازگو می‌کند. پدرش گلاب‌گیر بوده است. میرزا عبدالحسین گلاب‌گیر و همین شغل، زمینه حضور او در کار قنادی است.

‌می‌گوید: متولد سال ۱۳۱۴ هستم و در کوچه یزدی‌آباد میدان شهدا به‌دنیا آمدم. از همان کودکی به پدرم برای گلاب‌گیری و گرفتن عرقیجات کمک می‌کردم. در فصل گل، گلاب‌گیری انجام می‌شد و بعد خم‌ها را در اتاقی می‌چیدیم.

یادآوری آن روز‌ها غم را به چهره‌اش می‌کشاند و ادامه می‌دهد: زمستان که می‌رسید، تعداد زیادی از خم‌ها یخ می‌زد و تلق تلق می‌شکست و تمام زحمت پدرم از دست می‌رفت. پدرم هم فقط جوش می‌زد و غصه می‌خورد.


تا سه سالگی قنداقم می‌کردند!

این را که می‌گوید، برمی‌گردد عقب‌تر. می‌گوید: خداروشکر با وجود اینکه ۸۱ سال از خدا عمر گرفتم، حافظه خیلی خوبی دارم.

به‌طوری که از دوران دوسه سالگیم یادم است و بعد برایمان تعریف می‌کند: مادرم هنگام به دنیا آمدن من نابینا شد و خانمی به نام فاطمه از من نگهداری می‌کرد. منتها برای اینکه شیطنت نکنم تا سه سالگی مرا قنداق می‌کردند!

این را که می‌گوید، می‌خندد و ادامه می‌دهد: با وجود بستن دست و پاهایم، بازهم در زیرزمین  خانه، دور یکی از همان خم‌های نگهداری گلاب، می‌چرخیدم و دستم را از لبه‌های آن می‌گرفتم تا نیفتم.

طوری که قنداق باز می‌شد. بعد مادرم به فاطمه می‌گفت: این بچه را قرص و محکم ببند تا نتواند قنداقش را باز کند و فاطمه هم در  جوابش می‌گفت: بخدا دیگر دستانم قدرت ندارد که ببندمش.


پهلوان کوچه هشت‌آباد

نفسی می‌کشد و صدایش اوج می‌گیرد و می‌گوید: بله، به امر خدا خیلی قوی بودم و در کوچه هشت‌آباد، به پهلوان محله معروف بودم. تا حدی که برای کشتی‌گرفتن مرا به کوچه زردی می‌بردند و یکی یکی حریفانم را به زمین می‌زدم. برای ما می‌خواند:

کوچه باغ هشت‌آباد سه در داره
بچه‌های شیر و نر داره


ماجرای نام‌گذاری «استخر شهرداری»

۱۳ ساله بودم که برادرم مرا برد دکان قنادی نصرا... خزین در میدان شهدا. پشمک، زولبیا و بامیه درست می‌کردیم. بعد هم توانستم در خیابان رضوی، برای خودم مغازه‌ای دست و پا کنم.

بعد از آن هم آمدم همین مغازه فعلی در خیابان قرنی. البته آن زمان میدان دروازه قوچان پایان شهر بود و اینجا هیچ مغازه‌ای وجود نداشت. اینقدر سوت و کور بود که تا چند سال مغازه بسته بود.

قناد قدیمی خیابان قرنی ادامه می‌دهد: آن زمان وسط خیابان قرنی جوی آب بود. آبی که از چشمه گیلاس می‌آمد و به سمت حرم روان بود. بخشی از این آب در عقب‌نشینی نزدیک مغازه ما، جمع می‌شد و لای می‌انداخت؛ استخرمانندی به وجود می‌آورد که از همان زمان به نام به استخر شهرداری معروف شد.   

 

ماجرای تخفیف مربا‌های بالنگ

در مغازه آقای عرب‌زاده انواع و اقسام آبنبات، نبات کیلویی، حلوا شکری کیلویی، بیسکویت و ... دیده می‌شود. اما آنچه توجه ما را بیشتر از همه به خود جلب کرده همان مربای بالنگ است که ماجرایی دارد.

می‌پرسیم: مربای بالنگ شما چه تفاوتی با مربا‌های بیرون دارد و چرا تاکید دارید ویژه مراسم دعای ندبه است و تخفیف دارد.

ما را به سمت کیسه‌های میوه بالنگ می‌برد و می‌گوید: این بالنگ‌ها از شیراز برای ما می‌آید و در کارگاه مغازه، از آن‌ها مربا درست می‌کنیم. او ادامه می‌دهد: حتما دیدید که در شیشه‌های مربا‌های بالنگ بازاری، فقط تکه‌هایی از بالنگ دیده می‌شود و بیشتر شیره است. اما در شیشه‌های مربای ما، مقدار بالنگ بسیار بیشتر است.

اما درباره تخفیف هم، وقتی مشتری‌ها، هشت تا ۱۰ شیشه خرید می‌کنند، تخفیف خوبی می‌دهیم. چون می‌خواهیم در ثواب آن‌ها خود را شریک کنیم و خیرات هم کرده باشیم.

 

شربت سکنجبین شفابخش

به این بخش از حرف‌هایش که می‌رسد، دیگر صحبتی از نارضایتی از اوضاع کاری و شغلی نمی‌کند. بلکه می‌گوید: از خدا ممنون هستم. چون دست به خاک بزنم، جواهر می‌شود. در این میان ما قصد داریم مربای بالنگ و شربت سکنجبین به میزان زیاد تولید کنیم و به دست مردم برسانیم.

آقای عرب‌زداه، یک شربت سکنجبین برای ما می‌آورد و می‌گوید: اگر روزی دولیوان از این شربت هنگام ناهار بخورید، بدن شما صاف می‌شود و بیماری‌هایتان از بین می‌رود. آنقدر روی این حرفش اعتقاد دارد که می‌گوید: اگر خوردید و نتیجه نگرفتید، مرا اعدام کنید.

بعد هم می‌گوید: بنده الان ۶۴ کیلو دارم. منتها ۸۶ کیلو داشتم. برای کم‌کردن وزنم، شروع کردم به منظم خوردن همین شربت سکنجبین و وزنم کم شد.

خلاصه رفتم دکتر و آزمایش دادم و خواستم که تمام مشکلات و بیماری‌هایم را مشخص کنند. خوشبختانه هیچ مشکلی نداشتم. به من گفتتند چکار کردی و گفتم از همین شربت سکنجبین خوردم. پیشنهاد دیگر او خوردن عرق نعنا با عسل هنگام صبحانه است. به گفته او این ترکیب هم مانع بسیاری از بیماری‌ها می‌شود.


جنس بد به مردم نمی‌دهد

پس از پایان‌یافتن گفتگو با قناد قدیمی خیابان قرنی، به ما یادآوری می‌کند که عکسی بسیار قدیمی از پدر و مادر نابینایش در منزل دارد. دیدن این عکس برای ما هیجان‌انگیز است و البته دیدن همسر آقای عرب‌زاده که همسرش خیلی از او تعریف کرده است.

بنابراین آدرس منزلش را می‌گیریم و به خیابان ابوطالب می‌رویم. با بانویی میانسال و بسیار خوشرو روبه رو می‌شویم. منزل آقای عرب‌زاده و گفتگو با همسرش نیز خود دنیای خاصی دارد.

خانم سکینه دیان می‌گوید: همسرم هیچ‌گاه دوست نداشته جنس بد دست مردم بدهد. او از جوانی جوهر کار داشته است و نمی‌تواند در خانه بنشیند. از طرفی خودش را زمین نمی‌اندازد. اما خانم دیان نیز ویژگی‌های خاص خود را داراست.

او زمانی در شهر قم کارگاه خیاطی داشته است و در زمان جبهه خدمات زیادی برای رزمنده‌های اسلام انجام داده است. این آقا و خانم میانسال را خدا در کنار هم قرار داده است تا الگوی خوبی برای فرزندان‌شان و جامعه باشند.  


* این گزارش شنبه ۱۸ دی ۹۵ در شماره ۲۲۸ شهرآرا محله منطقه یک چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44